شاعر : محمدعلی بقایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب
ما ازازل فـقـط دراین خـانه را زدیم جـایی نـرفـتـهایم و به این سمت آمدیم
دلــدادۀ کــریـــمـــۀ آلمــحـــمـــدیـــم یعنی گـدای خـواهـرسلـطانمشـهـدیم
حـاجـت به آسـتـانـۀ دیـگـرنـمیبـریـم
ما ریزهخوار سفرۀ موسیبن جعفریم
ماه آمده است خواهر خورشید راببین این نـور فـاطمی که درخـشید را ببین
عید است روز آمـدنش،عـید را ببـیـن درسـیـرهاش تـجـلّـی تـوحـید را ببـین
دست گرهگـشای دوعـالم رسیده است
پـایـان شـام تــیـرۀمـاتـم رسـیـدهاست
بـایـد که مـاه سـر بـگـذارد به پـای او خورشید جابه جا شود ازهر ندای او
آنکس که گفته حضرت کاظم برایاو این جـمـلـه عـجـیب که بـابـا فـدای او وقت شفاعت است که پرچم به دست اوست روز حساب چشم دو عالم به دست اوست
نـوراز زمین به کل سـماوات میدهد بیبی کریمهایست که حاجات میدهد
با قـم به ما مـجـال مـبـاهـات مـیدهـد ازبس که بـوی مـادر سـادات میدهد
از عـطر فاطمه حـرم او معـطراست
صحن و سرای او حرم امن مادر است
عـفّت بهاوج میرسد ازبال چـادرش حجب و حیاست طرحی ازاشکال چادرش
آیـات نــورمـیشـود احـوال چـادرش بودهاست مثل فاطـمه مـنوال چادرش
ازنـسل سـیـدالـشـهـدا بنت مجتبیست
آرامش وقـرار دل حضرترضاست
ازلطف اوست سفـرۀ نان بازمیشود قـفـل هـزارمـشـکـلمـان بـازمیشود از شهر اوست بخت جهان بازمیشوداز قم سه در به سمت جنان بازمیشود
مهرش درون سینۀمردم نشـستهاست
باغ بهشت گوشهای ازقم نشستهاست
درلحـظـۀ کـرامت اوعـالـمـی فـقـیـر بر حُسن خلق فاطمیاش عرشیان اسیر
راه بـهـشت میگـذرد ازهمینمـسـیر ازخانهاش رسیده بهاران به زمهـریر
حـوا وهـاجـرنـد دراین خـانه خـادمه
بـانـوی خـانه کیست تـجـلای فـاطـمـه
معصومه فاطمه است دلیلم کمال اوست آئـیـنـۀ پیـمـبـروزهـرا جـمـال اوست مریم هرآنچه هست به واقع مثالاوست ایــمـان آسـیـه جـلــوات جـلالاوسـت
خیر کـثیر و اوج کرامت رسیده است
این عالـمه به عـلم امامت رسیدهاست